جملات عاشقانه ی من به عشقم فاطمه

کمی زود بود، ولی... دعایت گرفت مادر بزرگ ! پیر شدم...

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم که سرنوشت درختان و باغ من تبر است . . .

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:55توسط امیر | |

پرانتز باز (می نویسم پرنده...........پرانتز را نمی بندم بگذار پرنده آزاد باشد.......

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:47توسط امیر | |

مـــــن نبودنت را ، تــــــاب می آورم رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم ... فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم... امــــــا...... فــــــراموش کردنــــــت...دیگر...کـــــارِ مــــــن نــــــیست ...

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:41توسط امیر | |

ردپاى كسی كه آرامشم راگرفته بود دنبال كردم ، ناگهان به خود رسیدم...

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:40توسط امیر | |

خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ تلخ

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:39توسط امیر | |

نگران نباش حال دلم خوب است !!! ...نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست نه از شیون های مداومش ، به وقت ِ خواستن ِ تو ... آرام ...جوری که نبینی و نشنوی گوشه ای نشسته ، و رویاهایش را به خاک می سپارد

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:39توسط امیر | |

بـه فکر نــوازش دست های منی! بی آنکــه بدانی ؛ دلـــم است کــه تنهــا مانــده .. دست هایــم ، دو تاینــد...

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:39توسط امیر | |

اشک های نیامدنت روی گونه هایم ماسیده نبوس...نمک گیر میشوی

+نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:,ساعت12:38توسط امیر | |

سـکـــــــه ی زنـدگـیم شـیـــــــر نـدارد ....امــــــــا هـمـیـن خـطـی کـه مـــــــرا بـه تــــــو وصـــــــــــــــــل نـگـه مـی دارد را بسیـــــار دوســـــــت مـی دارمـــ .

+نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت11:52توسط امیر | |

زندگی کتابی است زیبا و پرماجرا . هیچگاه ان را به خاطر یک صفحه دور مینداز...

+نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت11:41توسط امیر | |

کمر بسته ام به خودکشی ... بیخیـــال هم نمی شوم ... هم دست اند با من ؛ این سیگــــــارهای تلـــــــــــخ و آن خاطــــــــــرات شیـــــــرین .

+نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت11:34توسط امیر | |

میدونی سخت ترین لحظه زندگی چیه ؟! وقتی بفهمی برای کسی که تموم زندگیته فقط یه تجربه بودی...

+نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت18:3توسط امیر | |

امشب به ميهماني تو مي‌آيم نه چشمان فريبنده‌ات را مي‌خواهم و نه لبان خيس تبدارت را مرا يك آغوش به وسعت دستانت كافيست دلم گرفته... غم‌هايم را بغل كن...

+نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت15:28توسط امیر | |

همه ی واژگانم را فرا میخوانم،باید برای تو تمام عجایب هفتگانه را یکجا جمع کنم،به قدر بنای شعری شاید!

+نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت15:23توسط امیر | |

به اين خيـــــــــابـــــــــــــان بگو تـــــــــــــــمام نشود من ...... با تـــــــــــــــــو حرفها دارم....

+نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت13:5توسط امیر | |